شب زنده داری پسرم ...
دیشب این اقا پسر ما تا خود سحر بیدار بود یعنی وقتی گذاشتمش زمین که بخوابم مبایل زنگ زد که بیدار بشمممممممممممم گریههههههههههههههههه تو تاریکی برای خودش بازی می کرد رفته بود موتور اورده بود بازی می کرددددددددددد اونم رو دل من هی به چپ هی به راست میرفتتتتتتتتتتت منم خودمو زده بودم به خواب که اگه می فهمید من بیدارم دیگه بلند میشد راه می افتاد هی تو تاریکی می گفت بابا .... مامان ........... آب می خوام دلم طاقت نیاورد گفتم شاید بچه تشنه است چشمامو باز نکردم چشم بسته رفتم بهش اب دادم مستقیم اومدم خوابیدم هههههههههههه بعد دیدم نه بابا کلکشه ... تند تند دوباره می گفت آب ...آب دید کسی محلش نمیده خوابش برد امروز هم ساعت ١١ بیدار شد یه ...
نویسنده :
مینا
0:09