آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آریان کوچولو

آریان در پارک

مامان و بابا امروز من و خواهر جون بردن پارک   خییییییییلی خوش گذشت خواهر جون با من دالی بازی کرد بابا هم رو نیمکت نشست و ما را دید   مامان گفت بابا بیا این بچه رو ببر پارک امااااااااا این بابای تنبل من گفت من حالشو ندارم بعدشم مامان   منو بغل کرد و برد نشوند رو تاب   هی منو هل داد اولش خیییییلی ذوق کردم خوشم اومد اخه اولین باری بود که تو تاب سواری می کردم اونم تو پارک   مامان می خوند و من ذوق می کردم   تاب تاب عباسی خدا آریان نندازی و خواهر جون هم منو تاب می داد   اما کم کم احساس کردم خوابم میاد اما کسی منو از روی تاب بر نمی داشت خب منم کم کم کج شدم  ...
26 شهريور 1390

آریان و من و کالسکه

آریان کوچولو ما تازگیااااااااااااا خیلی بلا شده خاله جوناش که هی میاد شکایت مارو می کنه به شما   اول ها قشنگ می نشست تو کالسکه و من همه جا می بردمش و به کارام میرسیدم   اما تازگیااااااااااااااااا منو گول میزنه اولش خوشحال و خندان میشینه تو کالسکه وسط راه شروع به گریه می کنه و می گه منو بلند کن   اینقده سوزناک گریه می کنه و سرش به طرف عقب می گیره که منو ببینه و بهم بگه منو بلند کن   اولش محل نمی زار ولیییییییییییییی بعد دلم طاقت نمیاره   حالا باید هم خودش بیارم هم کالسکشوووووووووووووو گریهههههههه آآآآآآآآآاااخیییییییییییششششششش دلم خنک شد تا تو باشی که پیش این همه خاله شکایت...
25 شهريور 1390

آریان شیطون شده

سلام خاله جونا من خیییییییییییییلی شیطون شدم   دیگه دستم به همه جا می گیرمو بلند میشم فقط منتظرم موقع بلند شدن   مامانم بگه یااااااااااااا علی که من کارمو شروع کنم ولی بعدش که پاهام خسته میشه  می ترسم بشینم مامانم عوض اینکه بیاد کمک من هی ازم عکس میگیره تا من گریه ام بگیره   اینم عکسام ببینید             ...
24 شهريور 1390

خرابکاری....

این وروجک ما خیییییییییییلی شیطونه هر چی دم دستش باشه می خوره هر روزم یه خرابکاری تازه داره و تصیم گرفتم خرابکاریهاشو اینجا بذارمممممممم تا آبروش بره   بلکه به خودش بیاد ههههههههه این روزنامه های باباشه که بابایی هر زوز با یه شوقی وقتی از سر کار میاد می شینه که مثلا خستگی در   کنه و زوزنامه ای بخونه ( اکثر اوقات هم خوابش می بره ) اریان هم از این فرصت طلایی استفاده کرد و دخل روزنامه بابایی اورد   بچه ام یه دل سیییییییییییییییییر روزنامه خورد                                ...
8 شهريور 1390

بازم اومدم مامانی

سلامممممممممممممممم   مامانی این چند وقت چشماش درد می کرد نباید زیاد می امد تو نت   اما میومد یواشکی و دیکه نمی تونست که عکس بگیره و بذار اینجا   پسرم این روزا خیییییییییییییلی شیر ین شده قزبونش برم برام نانای نانای می کنه   دست می زنه نشسته باشه با دستاش خوابید باشه با پاهاش   حیف که نتونستم عکس بگیرم در اولین فرصت عکس می زارم                                                 ...
3 شهريور 1390

اریان من ناخوشه

اریان من این روزا زیاد حالش خوب نیست اخه هنوز حلقه ختنه اش نیوفتاده   خیلی نگرانشم اخه قسمت حلفه روز به روز داره ورم می کنه نمیدونم باید اینطوری باشه یا نه   این روزا هم سایت خرابه و نمیتونم از خاله ها ی مهر بونش تو سایت اطلاعات بگیرم   پسملی من با اینکه ناخوشه ولی بازم می خنده و غلت میزنه و گاهی که محکم بر می گرده دادش در میاد   و گریه اش می گیره اخه دردش میاد   ولی پسملی من خوش اخلاقه زیاد بد خلقی نمی کنه و سعی می کنه با مامانش بخنده تا زیاد نگران   حالش نباشم   این دخملی هم که محکم بغلش می کنه و فشارش میده و صداشو درمیاره   پسملی خیلی شیرین شده  برای باباش کلی ذو...
15 مرداد 1390

واکسن 6 ماهگی پسملی

اول پسرم  و دخترم از خاله های خوبش که میان ونظر می دن تشکر ویژه می کنند و روی همشون می بوسند  اینطوری  بوس بوس بوس بوس   امروز یعنی دیگه میشه دیروز   اریان من واکسنشو زد بچه ام گریه کرد اما مثل همیشه نه اخه دیگه مرد شده بچه ام قربونش برم   وقتی هم که اومدیم خونه تب داشت ولی دوست داشت بازی کنه به همه جا سرک بکشه   اما توان نداشت .........   خواهریشم دو روزه مریضه عزیزم تب کرده و سرماخوره اخه بردمش پارک اب و اتش از ذوقش زود رفت تو یادش نبود که لباس نداره و سرما خورد اما میگه مامان عیب نداره عوضش حال کردم       پسرم مثل پرگاره کاراش یعنی یه جا می مونه  و د...
15 مرداد 1390

حالا مامان ناخوش

آرمیتا و آریان عزیزم ببخشید که این روزا نتونستم بیام و وب لاگتو نو اپ کنم   اخه مامانی چشماشو عمل کرده و تا 10 روز نمی تونسته بیاد تازه الانم که اومدم ده روز نشده و چشمامم تار تار ه و نمی بینم   کوچولوهای مامان چشمام که خوب شد و دیدم بهتر شد میام و عکسای نازتونو میزازم   دوستتون دارم یه دنیااااااااااااااااااااااااااا   قربون دختر گلم برم که با دستای کوچولوش کارای مامان کرد و از مامانی پرستاری کرد   نمی دونید چه لذتی داره وقتی دخملت دستاتو می گیره تا نیفتی تا بلند بشی تا.....   قابل توجه دختر داراااااااااااااااااا خیلی ماهند دختراااااااااااااااا خیلیییییییییییییی   خب دیگه برم چشم...
11 مرداد 1390

ختـــــــــــــــــــــنه

امروز محمد آریان را بعد از 5 ماه و 15 روز بردمش ختنه ...........   الهی بمیرم بچه ام اولش یه قان ونونی می کرد تو بیمارستان همه سالن رو سرش گذاشته بود   اخه همه نی نی تر بودند که اومده بودند برای ختنه اریان پیش اونااااااااااااااا مردی بود واسه خو دش   خبر نداشت چه بلایی می خوان سرش بیارنددددددددددددددددد   خلاصه نوبتش که شد بردنش تو مطب منو بیرون کردند هنوز رو صندلی نشسته بودم که صدای جیغش بلند شدددددددددددد   گوشامو گرفتم که نشنوم و هی حواس خودمو پرت می کردم ولی صدای گریه اش تو گوشم بود   بالاخره کار اقای قصاب زیاد طول نکشید و مارا صدا کردند اریان تا مارو دید شروع کرد از اول گریه کردن ا...
12 تير 1390

عکسهای آرمیتا و داداش آریان

دیگه این دخمل ما نمی زاره دست به وب لاگ بزنیم   خودش ماشالله عکس می گیره .... قاب می ندازه .... و میاد و تو وب لاگ می زاره   آآآآآآآآآآآفرین به مامانش با این دخترش   این پسملی ماهم همیشه اماده عکس بچه ام عادت کرده که هی ازش عکس بگیرم یه روز که عکس   نگیریم ازش دپرس میشه   این روزا اریان دستش همش تو دهنشه فکر کنم میخواد دندون در بیاره   کلافه ام کرده همش گریه می کنه و خوابش کم شده نگرانشمممممممممممممممممم   خب دیگه من برم تا ایم دختر قشنگم که هم عکس گرفته و هم قاب انداخته زحمت گذاشتنشو بکشه   این زیر میرااااااااااااا می خواد عکس های خودشم قالب ما کنه هههههههههههههههه &n...
5 تير 1390