آریان در پارک
مامان و بابا امروز من و خواهر جون بردن پارک
خییییییییلی خوش گذشت خواهر جون با من دالی بازی کرد بابا هم رو نیمکت نشست و ما را دید
مامان گفت بابا بیا این بچه رو ببر پارک امااااااااا این بابای تنبل من گفت من حالشو ندارم بعدشم مامان
منو بغل کرد و برد نشوند رو تاب
هی منو هل داد اولش خیییییلی ذوق کردم خوشم اومد اخه اولین باری بود که تو تاب سواری می کردم اونم
تو پارک
مامان می خوند و من ذوق می کردم تاب تاب عباسی خدا آریان نندازی و خواهر جون هم منو تاب می داد
اما کم کم احساس کردم خوابم میاد اما کسی منو از روی تاب بر نمی داشت خب منم کم کم کج شدم
رو تاب خوابیدم مامان بازم زود زود مبایلشو در اورد و هی از من عکس گرفت اصلا فکر نمی کرد که باید منو از رو تاب برداره و بخوابونه
من با خیال راحت خوابیدممممممم خــــــــــرو پـــــــــففففففففففف