آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آریان کوچولو

شروع مدرسه و مهد رفتن پسرم

سلام دوستان پسرم فقط 3 روز دیگه تو خونه پیش من می مونه و روز دوشنبه میره مهد خدا کنه که مثل سال گذشته بی قراری نکنه   مهدشو عوض کردم و یه مهد دیگه بردم و این منو بیشتر نگران کرده اخه مهد قبلیش یه کم بی نظم شده بودو به بچه ها کمتر می رسیدند هر روز براش می گم که تو بزرگ شدی و مثل اقا پسرای گل صبح میری مهد کودک می گم میری مهد ؟ میگه هر وقت مامان بره سر کار بابا بره سر کار . سرویس بیاد آجی ببره مدرسه منم میرم مهد براش کیف خریدم خودش انتخاب کرد می گفت الا و بلا انگری برد می خوام میگه می خوام با کیفم برم مهد خدا کنه اذیت نشه برای پسر من دعا کنید که این هفته های اول به خوبی پشت سر بذاره و بره مهد   باااااااااااااای...
29 شهريور 1392

عیدفطر مبارک

سلام خاله عیدتون مبارک   ایشالله که خدا آرزوهای قشنگتونو براورده کنه و روزه هاتون قبول شده باشه   منم تقریبا روزه بودم اخه نه اینکه عادت دارم با مامان و بابا و اجی باهم میوه و غذا بخوریم   تنهایی حال نمیداد  و اصولا نمی خوردم   مامان باید صدتا کتاب قصه برام بخونه تا غذا بخورم   این اجی هم هر چی می گم بیا بخور میگه تو بخور من افطار می خورد   حالا دیگه می تونیم هر 4 تایی باهم باشیم و غذا بخوریم   اما ماه رمضون دوست داشتم اخه تا اذان می گفتند به مامان و بابا می گفتم قبول باشه   فرقی نمی کرد اذان ظهر هم می گفتم   تازه تا افطار می کردم باید مادرانه می دیدم اگه ن...
17 مرداد 1392

شب قدر

نام من بر کف دستت بنویس تابه هنگام قنوت نبری از یادم   ترسم انوقت که مقبول شود ازتو دعا گویم افسوس که من ازقلمت افتادم   سلام خاله جوناااااااااااا   من امشب اگه پسر خوبی باشم میرم احیا با مامانم و برای همتون دعاااا می کنم   شما هم برای من و مامانم دعا کنید     ...
5 مرداد 1392

از پوشک گرفتم پسرم

سلام دوستان   الان چند (26 خرداد) روزی هست که دارم پسرمو از پوشک می گیرم خوب بوده تا حالا و آریان همکاری هم می کنه ولییییییییییییی اصلا نمیگه که ج ی ش دارم باید خودم ازش بپرسم و تند تند برمش وگرنه ...   البته به خاطر خیلی از کارای ضروری مجبور شدم ببرمش بیرون و مجبور شدم پوشکش کنم   می دونم این کارم اشتباه است و آریان دچار دو گانگی میشه ولی چاره ای نداشتم نمی شد پوشکش نکرد می ترسیدم خونه مردم خراب کنه   دوست دارم خودش زوتر بگه که می خواد بره دستشویی به قول خودش مرد بشه   وقتی ج ی ش می کنه دعواش می کنم که چرا ؟ میگه نامرد منو دعوا نکن یا می گه برادررررررررر ج ی ش کردم دیگه خنده ام می گیر...
3 تير 1392

محمد آریان فردا میره مشهد

سلام دوست جونا خوبید    فردا اگه خدا بخواد میریمممممممممم مشهد می خواستیم با ماشین خودمون بریم اما این دختر و پسر من نذاشتنددوست دارند تو قطار باشند و تو کوپه بازی کنند با هم    براتون دعا می کنم برامون دعا کنید که به سلامت بریم و بیایمممم  
3 تير 1392

آخ جون تعطیلات

سلام خاله ها خوبید   محمد آریانم دیگه چند روزیه تو خونه است و اخه تعطیل شده و دیگه نمیره مهد کودک   صبح ها تا هر وقت دلش بخواد می خوابه به محض اینکه بیدار میشه میگه مامان صبومه می قام (صبحونه می خوام )    صبحونشو می خوره و می ره پی بازیش خیلی خوشحاله و من خوشحال که محمد آریانم شاد ه   ایشالله تعطیلات زود تموم نشه   خاله ها این عکسای محمد آریانه تو نت مونده بود گفتم بزارم دوستان ببیند   این عکسی که داره نماز می خونه تو مسابقه نماز اول شد پسملم   هر چی بهش می گم تو پسری نباید چادر سر کنی می گه نه منم مثل مامان چاد ر می خوام         &nb...
18 خرداد 1392

من و مهد کودک

سلام خاله ها   من دیگه پسر خوبی شدممممممممممممممممم دیگه خودم میرم مهد کودک   به مامان میگم   مامان کفشامو در بیار بوس بده برووووووووووووووو مامان هم بوس میده میره اما تا می خواد بره گریه ام میگیره میگم مامان نرووووووووو منم میام   اما دیگه می خوام سعی کنم گریه نکنم خوش حال باشم اخه دیگه دارم تعطیل میشم و پیش مامان بمونم   مامان میگه باید پسر خوبی باشم و برای سال آینده اماده بشم می گم مامانننننننننننننن بذار حالا امسال تموم بشه تا سال دیگه   نمی زاری یه کوچولو خوشحال باشمااااااااااااا   ظهر ها هم خاله لباسامو می پوشونه و من منتظر نگه می داره تا مامانم بیاد صد دفعه میگه الان...
6 ارديبهشت 1392