آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آریان کوچولو

چهارشنبه سوری بد من .....

1392/1/6 16:59
نویسنده : مینا
329 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امروز می خوام درباره چهار شنبه سوری بنویسم

 

از اول صبح سه شنبه بیدار شدم کلی کارای عقب مونده داشتم تند تند انجام دادم و

تا بعداز ظهر شد

نزدیکیای غروب با همسری و بچه ها رفتیم بیرون که برای پسرم سه چرخه بخریم

رفتیم فروشگاه اونی می خواستیم نداشت گفتم بریم جایی دیگه همسرم گفت نه بابا الان وقتش نیست

مگه نمی بیینی ترقه می ندازن یه وقت می خوره تو چشم یا سر بچه ها بیا بیریم خونه

 

خلاصه نخریدیم و برگشتیم خونه

همسرم رفت پارکینگ که یه سری وسایل ببره تو انبار

منم از ظهر مرغ تکه تکه کرده بودم که ساندویچ بخوریم

کتری را روشن کرده بودم که بعد شام چای بخوریم و خیر سرم چهار شنبه سوری را با بچه ها خوش باشیم

مرغ ها رو گذاشته بودم رو کتری که گرم بشه

نون باگت و خیار شور هم اماده کرده بودم

تا قابلمه را برداشتم یهووووووووووو یه صدایی گفت بومببببببببببببببببببب

و ....................

تمام آب جوش و بخار کتری ریخت رو سرو بدنمممممممممممممم و فقط گفتم سوختمممممممممم

 

سوختممممممممممممممم

محمد آریانم کنارم داشت بازی می کرد اونم با گریه گفت سوختم سوختم

رفتم دیدم نه الحمد الله نسوخته فقط ترسیده بود دختر م هم گریه می کردو باباشو صدا می کرد

خلاصه رفتم بیمارستان طرفه گفت کار ما نیست خیلی سوخته رفتیم بیمارستان سوختگی تو ونک مطهری

کل صورتم سوخته بود از ابرو به پایین تا گردن  و سینه و دست چپ کاملا تا انگشتام و دست راست

 

تا بازو

 

همه رو پماد زدندو گفتند صبح چهارشنبه بیا

صبح که بیدار شدم دیدم سرم شده اندازه یه بادکنککککککککککک

کل صورتم و لبام ورم کرده بود دیگه کسی منو نمی شناخت خیلی گریه کردم

ترسیده بودم هم خودم هم بچه هام

چهارشنبه تا نیم ساعت به سال تحویل تو بیمارستان بودم و قتی اومدم خونه سال تحویل شد

 

باید هر 3 ساعت یکبار صورتم با شامپو بچه می شستم و با گاز یا لیف می کشیدم رو تاول ها تا پاره شوند وبه گوشت برسند وگرنه خوب نمی شدند واگر این کار من نمی کردم خودشون تو بیمارستان می کردند و دیگه ملاحظه نمی کردند

الان تمام صورتم با زجر و بدبختی شستم به پوست قزمز رسیده

ولی هنوز دستام و سینه هام مونده که باید بشورم و پوستاو زخمها را بکنم با خوب بشه

ولی خیلی درد و سوزش داره و خیلی بدبختی کشیدم

ولی بازهم خدا را شکر که چشمام نسوخت چون دکتر گفت اگه به چشمات می ریخت چشمات آب می شدند و ....

و یا اگر کمی پایین تر ریخته بود تو قلبت ممکن بود سکته قلبی بکنی

 

ولی حتما خدا دوسم داشته یا به بچه هام رحم کرده که بهشون برسم

 

این بود عید من که در سوزش و درد تا امروز گذشت ولی امیدوارم که جاش تو صورت و بدنم نمونه که

خیلی حالم بد می شه و غصه می خورم

 

از همتون التماس دعا دارم

 

مواظب خودتون و نی نی هاتون باشید

 

............  در پناه حق ................................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عاطى مامان حسين
11 فروردین 92 17:29
واااااي مينا جان
خدا خيلي بهت رحم كرده
تنم لرزيد
انشاالله زود خوب بشي و جاش هم نمونه
بازهم شكر خدا


ممنون دوستم که بهم سر زدی

خدارا شکر
مامان امیرعلی
14 فروردین 92 13:41
مامان آریان کوچولو خدا رو شکر که بهتری منم برات خیلی دعا می کنم تا زودتر خوب بشی و آثارش نمونه


ممنون عزیزم

انشالله که همیشه سالم و سلامت باشیدهم خودت هم خانواده ات

می بوسمت
مامان سحر
16 فروردین 92 17:14
مینا جون خدا بهت و بچه هات رحم کرده
خیلی ناراحت شدم
اول که خوندم اصلا انتظار نداشتم به اینجا برسه
الان خوبی ؟ خدا کنه جاش رو صورتت نمونه


ممنون مامان سحر جون که بهم سر زدی

اره الان بهترم ولی خوب نشدم

خیلی نگران جاش هستم

دعا کنید که نمونه

می بوسمت
سوگل
15 اردیبهشت 92 20:52
سلام مینا جونم خوبی حالت چه طوره ؟
الاهی خیلی ناراحت شدم در چه حالی خدا بد نده عزیزم بلا دور باشه موی تنم سیخ شد وقتی نوشته ات رو خوندم خدا به پسملی رحم کرده بچه طفلی چیزیش نشده البته خودت خیلی درد کشیدی تنت سلامت باشه میدونم خیلی سخته انشالله به زودی جای زخمات کامل خوب بشه مواظب خودت و فرشته کوچولوهات باش از طرف من اریان رو ببوس


سلام عزیزم خوبی سوگلم

ممنون که اومدی پیشم شکر خدا بهترم
برام دعا کن که جای سوختگی ها بره که هنوز نرفته و غصه دارم خیییییییلی

می بوسمت اریان روی ماهتو می بوسه