آریانآریان، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آریان کوچولو

بازم شروغ یه فصل تازه ...

1391/6/26 23:30
نویسنده : مینا
239 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 

بازم کم کم داره مدرسه ها باز میشه و من باید برم سر کار

از اینکه میرم سر کار خوشحالم ولی محمد آریانمممممممممممممم چه کنم

دیروز نیم ساعت بردمش مهد همه نیم ساعت گریه کرد

امروز مدرسه جلسه داشتم سا عت 9 بردمش مهد بچه ام از تو خیابون فهمید که داره میره مهد گفت

نه .... نه ..... وقتی هم که دادمش مربی منو سفت گرفته بودددددد به زور دادم به مربیش دلم براش سوخت ... صدای گریه هاشششششششش کلافه ام کرده بود ولی باید می رفتم

ساعت یه ربع به یک هم رفتم دنبالش دیدم دست یکی از مربی هاس  تا منو دید خندید و با همه بای بای کرد یعنی دارم میرم خونه

کاش بچه ام مهد دوست داشتتتتتتتتتتت کاش گریه نمی کرد

 

اریانم خیلی بامزه شده و کلمه ها رو خیلی بامزه میگه قلبونش برم

مثلا

بریم = بییم

به گاز و اتو میگه داغ

آجی ( خواهرشو ) = آدی

رفت = ددددددد

خوبی = اووبی

سوزن = اووووخخخخخخخخ

ماکارانی = مارانی

گریه = اووو اوووو اوووو

لوس = اوش

کو کو = خو خو با صدایی از ته گلووووو

قبلا که جیش می کرد ( ببخشید ) می اومد می گفت داغ داغ داغ

 

الان میگه دیش دیش

 

قبلنا که باباش از سر کار می اومد دور اتاق از این سر تا اون سر اتاق می دوید و خوشحالی می کرد و می چرخید و می رفصید می گفت هو هو بابا  هو هو بابا

 

الان چند وقتیه که باباش میخواد بره سر کار زوددددد بیدار میشه گریه می کنه که بییم بیییم ( بریم )

تا باباش یواشکی فرار می کنه

وقتی هم که سر کار میاد خونه گریه می کنه که  بازم بریم لباستو در نیار بریم بیرون بی چاره کرد باباشو

خلاصه قلبونشششششششش  برم خیلی شیرین شده

 

برای کوچولوم دعا کنید که گریه نکنه تو مهد مرسی خاله هاااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)